داستان کسي که رفتني است

       

 داستان کسي که رفتني است

سايت سونی کارت بيست     شماره خبر : 24975    خوانده شده : 4448 مرتبه     انتشار : 26/4/1392    ساعت : 07:39


    اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه

گفت : آقا يه سوال دارم که خيلی جوابش برام مهمه

گفتم : روي چشم , اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم

گفت: من رفتنی ام !

گفتم: یعنی چی؟

گفت: دارم ميميرم

گفتم: خب دکتر ديگه ای، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نميشه کرد.

گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتی ميده. با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم خدا کريم نيست؟
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گول ماليد سرش. گفتم: راست ميگی، حالا سوالت چيه؟

گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم .خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسی نداشت خيلی مهربون شدم، ديگه رفتارای غلط مردم خيلی اذيتم نميکرد با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه !

سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی ميکردم ...
آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر. . . داشت ميرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!! يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟ گفت: بيمار نيستم! گفتم: پس چی؟ گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر

گفتم: ميتونيد کاری کنيد که نميرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!

خلاصه آقا مارفتنی هستيم , کي باشه فرقی داره مگه؟

باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد ....
ا
گر این متن را خوانديد بدونيد که خدا شما را خیلی دوست داشته که امروز این زنگ خطر رو براتون بصدا در آورده ، شايد به خيلي ها نگن مواظب باش ..... خطر

پس ... شما هم زنجیره مهربانی را ادامه بده برای اونایی که یادشون رفته که یک روز رفتنی هستند ... شاید حرص می زنند و دیگران را می آزارند ...

من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب ...