آورده اند که ملک صالح که از صلحای پادشاهان عراق بود، شب ها با یک غلام بیرون آمدی و در مساجد و مقابر و مزارها گشتی و احوال هر کس تفحص کردی.
شبی در سرمای زمستان می گشت. به مسجدی رسید. درویشی را دید که از برهنگی و سرمای زمستان می گفت: " الهی اگر در قیامت، این پادشاهان غافل که نعمت تو را سرمایه حظوظ نفس و هوی ساخته و از احوال ضعیفان غافل شده اند به بهشت راه دهی به عزت و جلال تو که من قدم در بهشت ننهم. "
ملک صالح جامه با یک بدره زر پیش درویش نهاد و بگریست.
منبع: مأوی - نشریه داخلی قوه قضاییه به نقل از کتاب ذخیره الملوک، نوشته میرسید علی بن شهاب الدین همدانی- قرن هشتم هجری |