محاكمه متهمي كه با درخواست قصاص از سوي شاكي مواجه است
اوايل سال جاري بود كه پرستاران يكي از بيمارستانهاي كرج خبر دادند پسر نوجواني از ناحيه چشم بشدت زخمي شده و احتمال اينكه بينايياش را از دست بدهد زياد است.وقتي ماموران پليس در محل حاضر شدند اين نوجوان در اتاق عمل بود و زماني توانست با ماموران صحبت كند كه تازه به هوش آمده بود و پزشكان هم اعلام كردند اين نوجوان ديگر نميتواند بينايي چشمش را به دست آورد.
با اطلاعاتي كه اين نوجوان داد فرد ضارب دستگير شد. متهم كه نوجواني 16 ساله به نام گودرز است،بازداشت شد و به كاري كه كرده بود اعتراف كرد. در نهايت پرونده براي محاكمه به شعبه 5 دادگاه كيفرياستان البرز فرستاده شد.
![تاوان سنگين يك شوخي كودكانه](http://www.niksalehi.com/newspaper/khabar/100800644834.jpg)
گودرز كه در تمام طول محاكمه گريه ميكرد وقتي با درخواست قصاص از سوي دوستش و درخواست مجازات از سوي نماينده دادستان كرج روبهرو شد به شدت ترسيد.
نماينده دادستان كرج در مورد آنچه اتفاق افتاده، ميگويد: فروردين امسال، پليس در جريان اين گزارش قرار گرفت و مشخص شد كه حامد نوجوان 12 ساله ديگر نميتواند بينايي چشم چپش را به دست آورد.
وقتي از اين نوجوان تحقيقات لازم انجام شد مشخص شد كه ضارب، نوجواني 16ساله به نام گودرز است كه با يك تفنگ ساچمهاي دست به اين كار زده است. ابتدا تصور ميشد اين دو نوجوان با هم دعوا كردهاند اما در تحقيقات مشخص شد كه اين نوجوان براي قدرتنمايي اين تفنگ را بيرون آورده و بعد هم با كاري بچگانه اين فاجعه را به بارآورده است.
نماينده دادستان كرج ميگويد: مطابق بررسيهايي كه ما انجام داديم گودرز بعد از اينكه دوستان خود را در خيابان ميبيند براي جلبتوجه تفنگ بادي را بيرون ميآورد و به سمت دوستانش ميگيرد. بچهها فرار ميكنند و گودرز شليك ميكند البته گودرز ميگويد قصد داشته گنجشك را بزند اما حامد ميگويد: گودرز دروغ ميگويد و او تفنگ را به سمت من گرفته بود و وقتي ديد نميتواند مرا بترساند كه از آن محل بروم بهطرف من حمله و شليك كرد.به هر حال گودرز به سمت حامد شليك كرده و بينايي چشم چپش را گرفته و در مراحل مختلف بازجويي هم بهاين موضوع اشاره كرده است. بنابراين مطابق قانون حامد حق دارد در مورد اينكه گودرز را قصاص كند يانه تصميم بگيرد و شرع و قانون اين موضوع را به صاحب عضو سپرده است. بنابراين در صورتي كه دادگاه گودرز را مجرم بداند، حامد ميتواند در مورد بينايي چشم چپ او تصميم بگيرد.
رضوانيمنش ميگويد: البته به عنوان نماينده دادستان تهران اعلام ميكنم كه دادسرا گودرز را مجرم دانسته و كيفرخواست در مورد او صادر شده است و حالا بايد دادگاه كيفرياستان در مورد او تصميم بگيرد.
او در مورد اينكه اگر حكم براي اين نوجوان صادر شود، ميگويد: بايد بگويم در اين صورت تنها راهي كه براي گودرز باقي ميماند اين است كه از حامد و خانوادهاش رضايت بگيرد.
نميبخشم
حامد ميگويد درخواست او و مادرش به عنوان ولي، قصاص است و نميخواهد گودرز را ببخشد، او ميگويد: من و گودرز با هم دوست بوديم البته نه اينكه خيلي صميمي باشيم اينطور نبوديم اما چون همسايه بوديم خيلي وقتها با هم بازي ميكرديم.
او در مورد روز حادثه ميگويد: آن روز گودرز يك تفنگ از خانه بيرون آورد و گفت كه اين يك تفنگ واقعي است و ميخواهد شليك كند. به بچهها گفت اگر ميخواهيد كشته يا زخمي نشويد برويد. بچهها همه ترسيدند و فرار كردند، اما من ايستادم. باورم نميشد به كسي آسيبي برساند و فكر ميكردم ميخواهد شوخيكند. راستش اول فكر كردم تفنگش واقعي نيست.
او در مورد اينكه چرا فرار نكرده است، توضيح ميدهد: من ميخواستم ببينم چه اتفاقي ميافتد و باور نميكردم كه گودرز به سمت من شليك كند. راستش وقتي تفنگ را سمت من گرفت فكر كردم شوخي است اما ديگر متوجه چيزي نشدم و وقتي بهوش آمدم در بيمارستان بودم.
او در مورد سختيهايي كه در بيمارستان تحمل كرده است ميگويد: چشمم را بسته بودند، خيلي درد داشتم و نميتوانستم جايي را ببينم. دكترها اول به من نگفتند كه چه مشكلي برايم پيش آمده و ميگفتند كه ميتواني ببيني اما وقتي گريههاي مادرم را ديدم متوجه قضيه شدم.
حامد از آرزوهايش ميگويد: من ميخواستم درس بخوانم و زندگي خوبي داشته باشم. ميخواستم مثل مردم عادي زندگي كنم و بزرگ شوم و ازدواج كنم و بچه داشته باشم اما اين اتفاق خيلي برايم گران تمام شد. من ديگر نميتوانم مثل آدمهاي عادي زندگي كنم و مجبورم تا پايان عمرم يك چشم داشته باشم. مادرم خيلي ناراحت است و از صبح تاشب گريه ميكند. نميتوانم كاري را كه گودرز در مورد من كرده فراموش كنم، ميخواهم انتقام بگيرم. گودرز بايد تاوان كارش را پس دهد. البته من هنوز به سن قانوني نرسيدهام اما از مادرم كه قيم من است خواستهام درخواست قصاص كند. خودم هم در دادگاه درخواستم را مطرح كردم. من او را نميبخشم و التماسهايش فايدهاي ندارد و بايد تاوان كارش را پس بدهد.
يك اتفاق بود
گودرز ميداند چه سرنوشتي در انتظار اوست و خيلي نگران آينده است. اين نوجوان ميگويد، شليك به چشم حامد يك اتفاق بوده و اصلا قصد كور كردن دوستش را نداشته.
با حامد دوست بودي؟
بله دوست بوديم و خيلي وقتها با هم بازي ميكرديم. ما همسايهبوديم.
چه اختلافي با او داشتي؟
من اختلافي با او نداشتم. ما اصلا درگيري نداشتيم و آن روز هم كه به حامد شليك كردم اصلا قصدم اين نبود كه او را بزنم فقط ميخواستم گنجشك بزنم كه تير به حامد برخورد كرد.
سلاح را از كجا آوردي؟
از خانه آورده بودم. مال پدرم بود البته سلاح شكاري بود، اسلحه جنگي و اينها نبود.
براي چه آن را از خانه بيرون آوردي؟
به نظر خودم چيز جالبي بود و ميخواستم به بچهها هم نشان دهم. البته ميخواستم اجازه دهم دوستانم هم شكار كنند.
خانوادهات شكار هم ميرفتند؟
نميدانم شايد من بچهبودم ميرفتند. تفنگ خيلي وقت بود كه در خانه ما بود، البته خانوادهام آن را مخفي كرده بودند و به من نميدادند.
كار با آن را بلد بودي؟
نه بلد نبودم،نميدانستم بايد چطور از آن استفاده كنم. اگر بلد بودم كه تير به چشم دوستم نميخورد.
وقتي كار با سلاح را بلد نبودي، چرا آن را بيرون آوردي؟
براي شوخي بود. من اصلا نميخواستم كسي را بزنم. فقط ميخواستم آن را نشان بدهم. يك جوري ميخواستم به بچهها بگويم كه خيلي قوي هستم چون كسي من را جدي نميگرفت.
تو گفتهاي اگر نرويد شليك ميكنم، چرا اينكار را كردي؟
به خدا شوخي بود. من فقط ميخواستم شوخي كنم و كمي بخنديم. من اصلا با كسي دعوا نداشتم و اختلافي نبود. ميتوانيد از همه بپرسيد.
در مورد حادثه بگو چطور اتفاق افتاد؟
آن روز من با تفنگ به خيابان رفتم و بچهها دورم را گرفتند. بعد ترسيدند و از من فاصله گرفتند چون گفتم كه ميخواهم گنجشك شكار كنم. به سمت يك گنجشك شليك كردم اما نميدانم چرا تير به چشم حامد برخورد كرد. اصلا نميدانم چه شد.
چطور بازداشت شدي؟
وقتي اين اتفاق افتاد خانوادهام آمدند و خيلي سريع حامد را به بيمارستان رساندند. چند ساعت بعد هم من بازداشت شدم از همان اولي كه بازداشت شدم هم همه واقعيت را گفتم. به خدا راست ميگويم من به عمد حامد را نزدم.
اما حامد مدعي است كه تو به عمد اينكار را كردي؟
نه به خدا او اشتباه ميكند. من به عمد نزدمش. دليلي نداشت اينكار را بكنم حامد به خاطر كاري كه من كردم ناراحت است و فكر ميكند كه من مخصوصا او را زدم در حالي كه واقعيت اين نيست.
حامد و مادرش درخواست قصاص براي تو كردهاند. تلاشي براي جلب رضايت آنها كردهاي؟
من و خانوادهام خيلي تلاش كرديم كه آنها را از تصميمشان منصرف كنيم اما آنها به قصاص خيلي اصرار دارند. خانوادهام گفتند هرطور كه آنها بخواهند خسارت را جبران ميكنند. ما حتي پيشنهاد داديم ديه بگيرند يا حتي پول بيشتر از ديه، اما آنها فقط قصاص ميخواهند. من مستحق اين مجازات نيستم چون اصلا به عمد اينكار را نكردم، بچههايي كه آنجا بودند ميدانند اتفاق بود. آنها ديدند كه من نميخواستم حامد را بزنم و ميخواستم به گنجشك شليك كنم. اگر دشمنياي بين ما بود خب درست بود كه حامد انتقام بگيرد و من را كور كند اما ما دشمني نداشتيم و چند ساعت بعد از حادثه كه اين اتفاق افتاد من بازداشت شدم و از همان اول هم همه چيز را گفتم.
حرفي با حامد يا مادرش داري؟
از آنها خواهش ميكنم من را ببخشند، قصاص من چيزي را عوض نميكند. من از كاري كه كردهام خيلي پشيمانم و هر طوري كه بخواهند جبران ميكنم و هركاري كه بخواهند انجام ميدهم. كور كردن من براي حامد چشم نميشود و اگر ميشد حرفي نداشتم اما با كور كردن من هيچ چيز به او داده نميشود پس خواهش ميكنم از تصميم خود برگردند و مرا ببخشند. در اين مدت خيلي سختي كشيده و تنبيه شدهام. 2 سال است كه در زندانم، حامد و مادرش اگر ميدانستند كه من چقدر در عذاب هستم من را ميبخشيدند.
عليرضا رحيمينژاد
جام جم
niksalehi/033524