دیالوگ واقعی در یکی از روستاهای اراک‎

       

 دیالوگ واقعی در یکی از روستاهای اراک‎

سايت سونی کارت بيست     شماره خبر : 54988    خوانده شده : 5765 مرتبه     انتشار : 10/6/1392    ساعت : 12:10


    

پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟ 
 
گفت: برو عزيزم... 
 
رفت و والفجر مقدماتي شهيد شد. 
 
 
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت من هم برم؟ 
 
گفت: برو عزيزم... 
 
رفت و خيبر شهيد شد. 
   
همسر گفت: حاج خانم، بچه ها رفتند، ما هم بريم تفنگ بچه ها روي زمين نمونه. 
 
گفت: خدا به همرات همسرم. 
 
رفت و کربلاي ۵ شهيد شد. 
 
 
مادر به خدا گفت: همه دنيام رو قبول کردي، خودم هم قبول کن. 
 
رفت و حج خونين شهيد شد. 

*جهان نیوز