چند نمونه خواندني و جالب از بحر طويل

       
6:33:58 PM 26/6/1402

آخرين به روز رسانی :

پربيننده ترين خبرها

  چگونه با تجاوز جنسي مقابله کنیم ؟
  آدرس انتقال وجه کارت به کارت بانک هاي عضو شتاب از طریق اینترنت
  خیانت همسر از دوستی ساده تا سکس ممنوع
  سوء استفاده های جنسی از زنان در محيط های کاری ايران
  طنز علمي : باد شکم و احوالات پيچيده آن
  مناطق ديدني ايران + عکس
  تاثیر مصرف مواد مخدر شیشه در 10 ماه + عکس
  مادر با ما چه رفتاري دارد و ما با اون چه رفتاري داريم ( حتما بخونيد )
  چند نمونه خواندني و جالب از بحر طويل
  عکس روز : تصوير خانه خدا از داخل
  آیا امام زمان ( عج ) در مثلث برمودا یا جزیره خضرا ساکن هستند ؟ حتما بخوانید و بیشتر بدانیم
  هموطنان احمق ، دشمنان زيرک
  اسکناس دلار مملو از طرحهای شیطان پرستی و فراماسونی + عکس
  ليست فتواهاي احمق هائي به نام علماي وهابي
  متن کوتاه : خداي من ، لذتم مدام باد
  مجوز قتل فجيع این کودک در جیب کدام یک از ماست ؟؟؟ + عکس
  اینجا اوین است ساعت 4:30 صبح ، پاي چوبه دار
  علامه جعفری و جريان زیباترین دختر دنیا
  حکمت : دو باری که دل عزرائیل از مرگ کسی سوخت
  عزاداري خالص براي امام حسين و دوري از چاه انحرافات
  خطرات استفاده از کولر خودرو
  خطبه بدون نقطه حضرت حيدر کرار اميرالمومنين علی علیه السّلام
  زن فوق العاده زیبا و آتش کوره آهنگری
  تصوير روز : کربلاي حسيني
  آنچه بايد در مورد خريد یا اجاره يك خانه حتما بدانيد
  حقایقی شگفت آور در مورد نشستن !
  راز غرق شدن شناگران حرفه ای و آماتور در دریا
  سوژهاي جالب وطني يا همان فقط در ایران

 چند نمونه خواندني و جالب از بحر طويل

شماره خبر : 2703    خوانده شده : 180532 مرتبه     انتشار : 20/5/1389    ساعت : 22:00


گفت یک دختر دلشاد و دل آباد ، به صد ناز و به صد باد ، به بابایی دلشاد : تو بابای عزیزم ،که تویی بانک پر از پول تمیزم ، بده بر من همه ی شهریه ثابت ، و عمومی ،که شود هر یک از آنها به حدود دو و نیم ، نه ...سه و نیم اسکن سر سبز هزاری که شوم وارد دانشگه آزاد و .......

بحر طويل نوعی شعر یا نثر موزون در ادبیات فارسی است که با ريتم خاصي خوانده ميشود. قالب بحر طویل بیشتر برای بیان سخنان طنز یا هزل کاربرد دارد. اما برخی شعرهای جدی تر مانند مرثیه ها و مُناظره‌ها نیز با قالب بحرطویل نوشته شده اند


سلام و چاق سلامتي :

سلام و ادب و پرسش احوال ، فراوان ، نه دو مثقال ، به هر آدم با حال ،ز هر جنس و به هر نوع و زبان و وطن و کشور و دین و سخن و گونه و اعمال ، چه شیخی چه موزیکال ! ،چه با خال و چه بی خال ، بگویم من از این جای ، از این جای ، از این جای .

سلامی وَ علیکم ، وَ ماچی ز لَبَیکم ، و َ قلبی بلدیکم ، و روحی بفدیکم ، که همین لحظه برایت بنویسم ز چه روطنزک بالا شده مخلوط به لاتین ، ز بالا و ز پایین ، به همین جای،همین جای ، همین جای .

از انجا که خودم مدت بسیار شده درس زبان رفته ز یادم ، شده بازار کسادم ، به خودم گفتم اگر من بتوانم بنویسم به یکی طنز ، بسی قافیه از واژه ی لاتین ، بشود موجب هندل زدن ذهنم و آنگاه قلم دست گرفتم وَ نوشتم وَنوشتم ...که یهو حس بنمودم شده روشن دل ماشین و چه پر گاز رود قافیه در شعر بدین جای ،بدین جای ،بدین جای!!

-----------------------------------------------------------------------

تفرقه بنداز و حکومت کن :

باغبانی که به تدبیر و عمل ، بین همه اهل محل ، بود مثل ، رفت به بوستان خود و وارد آن باغ شد و دید که یک سید و یک صوفی و یک عامی از آن باغ بسی میوه فرو چیدند و گرمند به خوردن.شد از این مفت خوری سخت غضبناک و بسی چابک و چالاک ، کمر بست کز آن باغ دفاعی بکند ، جنگ و نزاعی بکند . لیک در اندیشه فر رفت و به خود گفت:«بخواهم من اگر یک نفری با سه نفر جنگ کنم ، هیچ توانایی این کار ندارم ، چه کنم ؟ » عاقبت الامر به یاد روش "تفرقه انداز و حکومت کن" افتاد و دلش گشت بسی شاد ، کزین راه تواند به مجازات رساند سه نفر مفتخور و مفت بر و دفع کند رنج و ضرر را.

رفت اول به بر عامی و گفت:«این دو نفر گر که از این باغ دوتا میوه بچینند ، بزرگند و سترگند ، یکی سید والاست ، یکی صوفی داناست . غرض ، هر دو شریفند و متین ، هر دو عزیزند و امین ، اهل دل و اهل یقین ، هر دو چنانند و چنین ، لیک تو آخر به چه حق داخل این باغ شدی؟ » سید و صوفی چو شنیدند از او این سخنان ، هر دو هواداری از او کرده و گفتند : «صحیح است و درست است.»

سه تایی بدویدند به عامی بپریدند و به ضرب لگد و سیلی و اردنگ از او پوست بکندند و از آن باغ برونش بفکندند.چو او رفت برون ، صاحب باغ آمد و رو کرد بدان صوفی و باخشم و غضب گفت که :«ای صوفی ناصاف ، که دور است سرشت تو از انصاف و قرین است به اجحاف ، رفیق تو که یک سید ذوالقدر و جلیل است ، از این باغ اگر میوه خورد ، در عوض خمس خورد ، حق خود اوست ، تو دیگر به چه حق دست زدی میوه ی باغ من محنت زده ی خون به جگر را؟»

سید این حرف چو بشنید ، بخندید و بتوپید بدان صوفی و گفتا که : «صحیح است و درست است :خود این حرف حسابی است .» پس از گفتن این حرف فتادند دوتایی به سر صوفی بد بخت و زدندش کتکی سخت و فکندندش از آن باغ برون . صوفی افسرده و پژمرده ، کتک خورده ، برون رفت و فقط سید بیچاره به جا ماند که آمد به برش صاحب آن باغ و بگفتا که :«کنون نوبت تنبیه تو گشته است . تو ای مرد حسابی ، به چه جرات قدم اندر توی این باغ نهادی؟ مگر این باغ از آن پدرت بود ؟ تو آخر به چه حق میخوری از میوه ی باغی که بود حاصل خون جگر من ؟ تو که باید به همه ، درس درستی و امانت بدهی ، خود ز برای چه نهی در ره اجحاف و ستم پای ؟ » پس از این سخنان جست و بچسبید گریبانش و او را هم از آن باغ برون کرد .غرض ، عاقبت الامر ، بدین دوز و کلک ، یک نفری راند ز باغ آن سه نفر را.

-----------------------------------------------------------------------


یک بحر طویل زیبا

مژده ای فرقۀ عشاق که هنگام وصال است ، نه ایام ملال است ؛ ز اندوه برآیید ، طرف عیش گرایید که آن دلبر دلجوی دلارا که نهان بود ز انظار و خفی بود ز افکار و بسی در طلبش جامه دریدند و سحر آه کشیدند و از او نام و نشان هیچ ندیدند و به صد مهر و وفا از کرم و لطف و صفا پرده برانداخته از عارض و در دایرۀ جمع شده شمع و به صد جلوه عیان است و به عاشق نگران است و هزاران ز محبان وفادار طرفش رخت کشیدند و دل از خویش بریدند و به مقصود رسیدند و کنون مرحلۀ ماست که از جان بشتابیم و رهِ دوست بیابیم و گل وصل بچینیم و رخ یار ببینیم و در آن بزم نشینیم و به میخانۀ وحدت ز کفش جام بنوشیم و در آن روضۀ وصل ابدی راه بپوییم و به هم راز بگوییم و از آن نغمۀ جانبخش و ز الحان روانبخش دلی تازه نماییم و ز دل زنگ دوئیّت بزداییم و دَرِ صلح و محبت بگشاییم که خود داده صلا شاه و گدا را

-----------------------------------------------------------------------

اتاق جادو

آن شنيدم كه يكي مرد دهاتي هوس ديدن تهران سرش بود و پس از مدت بسيار مديدي و تقلاي شديدي به كف آورد زر و سيمي و رو كرد به تهران، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشاي عمارات شد و كرد به هر كوي گذرها و به هر سوي نظرها و به تحسين و تعجب نگران گشت به هر كوچه بازار و خيابان و دكاني.

در خيابان به بنائي كه بسي مرتفع و عالي و زيبا ونكو بود و مجلل، نظر افكند و شد از ديدن آن خرم و خرسند بزد يك دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و يك مرتبه افتاد دو چشمش با آسانسور، كه آن چيست؟ براي چه شده ساخته، يا بهر چه كار است؟ فقط كرد به سويش نظر و چشم بدان دوخت زماني.

ناگهان ديد زني پير جلو امد و آورد بر آن دگمه پهلوي آسانسور به سر انگشت فشاري و به يك باره چراغي بدرخشيد و دري واشد و پيدا شد از آن پشت اتاقي و زن پير و زبون داخل آن گشت و درش نيز فروبست. دهاتي كه همان طور بدان صحنه‌ي جالب نگران بود، زنو ديد دگر باره همان در به همان جاي ز هم واشد و اين مرتبه يك خانم زيبا و پري چهره برون آمد از آن ، مردك بيچاره به يك باره گرفتار تعجب شد و حيرت چو به رخسار زن تازه جوان خيره شد و ديد در چهره‌اش از پيري و زشتي ابداً نيست نشاني.

پيش خود گفت كه: (( ما در توي ده اين همه افسانه‌ي جادوگري و سحر شنيديم، ولي هيچ نديديم به چشم خودمان همچه فسون كاري و جادو كه در اين شهر نمايند و بدين سان به سهولت سر يك ربع زني پير مبدل به زن تازه جواني شود افسون كزين پيش، نبودم من درويش، از اين كار، خبردار، كه آرم زن فرتوت و سيه چرده خود نيز به همراه درين جا كه شود باز جوان آن زن بيچاره و من هم سر پيري برم از ديدن وي لذت و‌ با او به ده خويش چو بر گردم و زين واقعه يا بند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند ، كه در شهر بيار ند زن خويش چو دانند به شهر است اتاقي كه درونش چو رود پير زني زشت ، برون آيداز آن خانم زيباي جواني!

-----------------------------------------------------------------------

تسبيح خداوند تعالي

دوستان، آمده ام باز، كه اين دفتر ممتاز، كنم باز و شوم قافيه پرداز و سخن را كنم آغاز به تسبيح خداوند تبارك و تعالي كه غفور است و رحيم است، صبور است و حليم است، نصير است و رئوف است و كريم است، قدير است و قديم است. خدايي كه بسي نعمت سرشار به ما آدميان داده، گهرهاي گران داده، سر و صورت و جان داده، تن و تاب و توان داده، رخ و روح روان داده، لب و گوش و دهان داده، دل و چشم و زبان داده، شكم داده و نان داده، زآفات امان داده، كمالات نهان داده، هنرهاي عيان داده و توفيق بيان داده و اينها پي آن داده،‌كه از شكر عطا و كرمش چشم نپوشيم و زهر غم نخروشيم و زهر درد نجوشيم و تكبر نفروشيم و مي از ساغر توحيد بنوشيم و بكوشيم كه تا از دل و جان شكر بگوييم عنايات خداوند مبين را.

آفريننده ي دانا و خداوند توانا و مهين خالق يكتا و بهين داور دادار، كزو گشته پديدار، به دهر اين همه آثار، چه دريا و چه كهسار، چه صحرا و چه گلزار، چه انهار و چه اشجار، اگر برگ و اگر بار، اگر مور و اگر مار، اگر نور و اگر نار و اگر ثابت و سيار.

خدايي كه خبردار بود از همه اسرار، غني باشد و غفار، شود مرحمتش يار، درين دار و در آن دار، به اخيار و به زهاد و به عباد و به اوتاد و به آحاد و به افراد نكوكار، خدايي كه عطا كرده به هر مرغ پرو بال، به هر مار خط و خال، به هر شير بر و يال، به هر كار و به هر حال بود قبله ي آمال و شود ناظر اعمال، فتد در همه ي احوال از او سايه ي اقبال به فرق سر آن قوم كه پويند ره خير و نكوكاري و دينداري و هشياري و ايمان و صفا و كرم و صدق و يقين را.

آرزومندم و خواهنده كه بخشنده به هر بنده شكيبايي و تدبير و توانايي و بينايي و دانايي بسيار كه با پيروي از عقل ره راست بپوييم و زهر قصه ي شيرين و حديث نمكين پند بگيريم ونصيحت بپذيريم و چنان مردم فرزانه بدان گونه حكيمانه در اين دارجهان عمر سرآريم كه از كرده ي خود شرم نداريم و ره بد نسپاريم و به درگاه خدا شكر گزاريم كه ما را به ره صدق و صفا و كرم و عدل چنان كرده هدايت از سر لطف و عنايت كه زما خلق ندارند شكايت. به ازين نيست حكايت، به از اين چيست درايت، كه ز حسن عمل ما به نهايت، همه كس راست رضايت، چه خداوندو چه مخلوق خداوند، به گيتي همه باشند ز ما راضي و خرسند و به توفيق الهي بتوانيم در اين دار فنا زندگي سالم و بي دغدغه اي داشته باشيم و در آن دار بقا نيز خداوند كند قسمت ما نعمت فردوس برين را.

-----------------------------------------------------------------------

بحر طویل حضرت زهرا(س)،

حضرت فـاطمه ای مظـهر داور ، که تـوئی دخت پـیا مبـر ، شده در شـان تو نـازل زخـدا سوره کـوثـر نبود بین زنـان همه عالـم زتـو بهتر زتـو برتـر ، همـه گـلهــــا ، بـوداز عطـر وجـود تو معطـر ، تـو عطـوفی ، تـورئـوفـی ، تـو بهینی تو مهینی که نبی گفت به شـان تو مکـرر که مـرا اوست چو مــــادر ، گـل گـلزار وفـائـی ، همه لطفی مدحی و ثنائی تو ثنا کرده به قـرآن زخـدائـی، تـو زهر عیب برینی تـو زهـر نـقص جدائـی تو عطوفـی، تورئوفـی

-----------------------------------------------------------------------

گدا

بود در كوچه ي ما كهنه گدايي، كه چهل سال در اين كار پر از زحمت و كم سود نياسود و تن خويش در انديشه ي پي ريزي مستحكم اين شغلِ گران قدر بفرسود و بسي تجربه اندوخت و ره و رسمِ گدايانه ي اين شغل بياموخت كه در رونق و در گسترش شغل شريفش ببرد راه به جايي!

روزي اين نابغه ي دهر، بگرديد توي شهر و همي كرد تكاپوي و به اطراف و به اكناف و به هر برزن و هر كوي ، چپ و راست نظر كرد به آن سوي و پسنديد سه تا نقطه ي پرآمد و شد را و سپس گشت روان جانب كاشانه و شد خرم و خرسند ز توفيق كذايي!

بهر همكاري و همياري و پي ريزي يك شركت بي پايه و سرمايه ي خود از پسر و دختر و از همسر خود خواست كه هر يك زمحلات سه گانه بگزينند مكانيّ و گشايند دكانيّ و ببندند ره عابر و گيرند از او پول دو ناني و چو شد جمع ز اندوخته ها پول كلاني، سر هرهفته سپارند به بانكي به حساب وي ، تا او سر فرصت همه ي پرسنل خويش رساند به نوايي!

حال وي صاحب سرمايه و ويلا شده و شهره و والا شده و مالك چندين ده و پاساژ و جز اين ها شده ؛ با دبدبه و كبكبه و ثروت قارون ، هنوزم كه هنوز است نداده است زكف، هيچ يك از آن سه گران مرتبه كانون تجاريّ و كنون چند نفر از نوه هايش به تلاشند كه از شركت وي ، شعبه اي ايجاد كنند توي هاوايي!

-----------------------------------------------------------------------

دعا

، اي كه مرا مايه ي حظّيّ و سروريّ و ز هر عيب به دوريّ و چو يك پارچه نوريّ و به دل همچو بلوريّ و مبرّا ز غروريّ و پر از شعر و شعوري ،با دروديّ و سلاميّ و نويديّ و پياميّ و حديثيّ و كلامي ز رهِ دور، از اين عاشق رنجور، به تو اي دلبر مهجور، كه باشي به هنر شهره و مشهور و نباشد به دلت جور و جفايي ، كه تو خود اصل وفايي و بهين شاعر ماييّ و به درددل عشّاق دوايي، به چه حاليّ و كجايي، ز برم دور چرايي، ارچه ما را نبود طاقتِ هجرانِ رخَت اي مهِ زيبا،دارم اميد كه لطفِ ازلي در همه احوال بسي شامل حالت شده باشد و دگر همچو گذشته بشوي همره و مأنوس به سلم و خوشي و صدق و صفا و كرم و جود و سخا و دگر الطاف خدا دوركند ازتن تو رنج و بلا را! الغرض، تا تو در اين دهكده ي كوچكِ رايانه اي از بهر دل ملت بيداردل خويش، به افشاگري و شوخي و طنّازي و هم دادن آگاهي از اسرار مگو دست گشودي، همگان را به سخن هاي پر از شهد و شكر راغب و مشتاق نموديّ و به نيش قلمت گرد و غبار از رخ هر ناكس بي مغز و خرد پاك زدوديّ و هم از باطن بي مايه ي ارباب زر و زور و ريا پرده گشودي، دل اين بنده ي ناقابل دون پايه ي وادي هنر، گشت به شعرت

متمايل، چو تويي شمع محافل ، چو تويي مير قبايل ، چو تويي مرد هنر، شاعر كامل،چه شده تا دگر آن خامه ي جانانه ي خود را به لب طاق بهشتيّ و كلامي ننوشتي ، سرِ سوداييِ ما را به تبِ هجر بخستي ، دل ما را بشكستي و چو تيري ز كمان خانه ي وصل از كف تقدير بجستيّ و به كنجي بنشستي؟! نبود تاب و توانم، هله اي سروِِ ِ روانم، كه دگر مركبِ شكوائيه در نامه ي اينترنتي خود بجهانم، سخن از هجر و فراق تو برانم. چه شود گر ز رهِ بنده نوازي ز درآييّ و مر اين مرغ دلم را به كرم، ناز و نوازش بنماييّ و كني ياد دگرباره انيس الرفقا را!

-----------------------------------------------------------------------

لکنت زبان

مردکی مفلس و بی چیز و سحر خیز، سحرگاه چو می خواست که بیرون رود از خانه ی خود، دید رسیده است یکی نامه ی زیبا و منقش زبرایش که شب جمعه به یک جشن عروسی شده دعوت. چو ازین مژده، که با خط طلائی زده بودند رقم، گشت خبر دار، به یک بار، ز شادی به هوا جست و بخندید و به وجد آمد و بشکن زد و آورد ز صد رنگ غذا یاد و به خود داد بسی وعده که آن شب چو نهد پا به سر سفره، زهر سوی شود حمله ور از بهر چیو، هم به پلو هم به چلو، هم به خورش های مزعفر به تلاقی زمانی که نمی دید سفره ی بی رونق و بی رنگ خود آن گونه غذا را.

شب موعود ز جا خاست، سرو صورتی آراست برون آمد و یکر است، روان شد پی مقصود و چو از آدرس آن خانه خبر دار نمی بود، سر کوچه ز یک راهگذار کرد سوآلی که)) فلان خانه کجا ست؟)) و آن مرد- که بود الکن و لکنت به زبان داشت – بگفتا: ا اَ اَ اَز ای ای ای این جا جا جا جا می می میری او او او اون سَ سَ سَ سمتِ تِ تِ تِ خی خی خی خی یا یا یا یا با با با با نِ نِ نِ نِ بَ بَ بَ بَ غَ غَ غَ غَ لی لی لی لی ، بَ بَ بَ بَعد می می می می پی پی پیچی طَ طَ طَ طَ رَ رَ رَ رَ فِ فِ فِ فِ چَ چَ چَ چَپ، پَ پَ پَ پَس اَ اَ اَ ز آ آ آ آن بَ بَ بَر می می می گَ گَ گَ گردی دی دی دی به به به به را ار ار ار ....))

مرد زین بیش دگر نیاورد و فغان کرد و بر آشفت و بدو گفت:) ) دگر محض خدا لطف نمائید و لب از هم مگشائید و ببندید دهن، چون که عروسی است در آن خانه و داماد پی وصلت فرخنده ی خود جشن گرفته است و مرا نیز فراخوانده، ولی سال دگر هم نتوانم که سر ختنه سوران پسر اوبر سم گر که معطل شوم و گوش دهم حرف شما را.

-----------------------------------------------------------------------

دکتر و بيمار

مردي از شدت دل درد به جان آمده صد ناله و آهش به زبان آمده از درد درونش به فغان آمده بادرد نهان آمده نزديك يكي دكتر لايق كه در امر شفاي همه‏ درد و بلا بود چو حاذق بدو عرضه كند درد درون را.

مرد بيمار چو آمد به درون مطب دكتر دانا كه بوده ست در انجام عمل فرز و توانا ، سلامي و پيامي بنمودي به يكي منشي دكتر به آن خانم آكتور كه او بود هنرمند و به صد حيله و ترفند ستاندي به عناوين مكرر ويزيتي سه برابر به صد عشوه ز بيمار بلا ديده و اين بسته زبون را.

داد آن مردك بيچاره و آواره بدو هرچه كه فرمود زنقدينه موجود به آن منشي پر رو به آن خانم پرگو . به او گفت بده وعده ديدار به اين خسته بيمار كه شايد بكند درد دل از اين تن تبدار برون را.

عاقبت ديد طبيب آن تن تبدار ،آن مردك بيمار و به او گفت كه بايست سريعاً بشوي بستري و بازشود زير شكم چونكه نموده است ورم روده كورت وگرنه بپُكَد روده ، سرازير كند رو سوي گورت لذا زود ببايست درآورد زتن روده برون را.

الغرض رفت سوي تخت عمل تا كه در آرند دَمل از شكمش تاكه شود راحت از اين درد و شود بار دگر سرخ رخ زرد وشكم را بدريدند و به دنبال دمل داخل اشكم بدويدند ولي چونكه طبيب بود توانا و در انجام عمل زيرك و دانا بجاي دَمَل و روده كورش درآورد ز او معده و يك كليه بيمار و نشد چاره دردش عمل دكترورفت از كف او معده و آورده شد از اشكم او كليه برون را.

حال گويم بتو اين قصه سر بسته بداني و بخواني و تو هرگز نخوري گول و به مطب نخوري وول و تنت را نسپاري به كف دكتر نالايق وآنكس كه به تبليغ شده لايق و دانا و توانا ، چونكه درمان نكند دردتو را بلكه كه آسان بكند مرگ تورا ، زود براند تنت از صحنه برون را.

عذر خواهي كنم از دكتر بادقت و دلسوز كه آگه بود اين قصه جانسوز كه بيمار چه دردي وچه رنجي بكشيدي وسوي مطب دكتر بدويدي وبا خرج و خراجات پزشكش بشود قبله حاجات و نباشند خداوند رضا تا كه درآرند طبيبان به سرش ظلم و جفا و نكنند از تن او درد برون را.

-----------------------------------------------------------------------

آرزو :

میل دارم که روم دور ازاین شهر به جائی که نباشد ا َحُد ا لدهر به باغ گل و بستان به دشتی که نباشد بشری تا که زند دادوهوار و تشری بر من بیچاره و آواره که از بس که دویدم پی یک واحد مسکونی که یک چند دهندم به اجاره ، شده ده لنگه‌ي کفشم همه پاره و آخرنشده مشکل من چاره . بناچار شدم واله وآواره بسی دشت ودمن را.

زنم دردل این دشت یکی چادرک پاره و راحت شوم از دود و دم و بوق اتولهای فراوان که روانند به هر کوچه و پس کوچه و هر کوی و خیابان و روم من به فدای همه دشت و بیابان که بود پاک هوایش و طربناک فضایش وچه آرام صدایش همه جا بوی گل و سوسن و سنبل ، به همراه صدای خوش بلبل به همراه قناری همه جا آب روان گشته و جاری وچه لذت بدهد اسب سواری و نباشدخبراز گریه و زاری وغم و درد و محن را.

چه خوبست ببندم به دوتا اسب یکی گارّی و برم بهره ز آن بهر سواری و بجای اتولِ باری کنم بار به آن هر چه که دارم ببرم با خود ازاینجا و به آنجا و به هر جا که بخواهم بزنم سر . وازبهر خوراکم ببرم بره نرسر و کَنم پوست همی از تن و ازسر و کبابش بکنم آنچه کبابی و به یکدست یکی سیخ کباب و بدست دگرم چنگ و رباب و که بود ناله او عین صواب و بخورم کاسه آب از سر چشمه وکُنم پاک دل ودیده وتن را.

ولی حیف و صد افسوس که از بوی کباب و از آهنگ رباب وبه صدای خوش آب زود و به یکباره پریدم زخواب ومشخص شده بر من که اینها همه خواب است و سراب است و همه نقش بر آب است وهمه آنچه که گفتم نبودست بجز خواب و نباشد اثر از بره و بزغاله و نه سیخ کبابی و نه آهنگ ربابی ونه یک کاسه آبی ونه حتی اثر از گاری و یا اسب سواری ونه آهنگ قناری و نه یک شاخه گل نه اثر از دشت و دمن را.

-----------------------------------------------------------------------

حضرت عباس علیه السلام :

 
دید که اندر حرم خسرو خوبان ، کودکان مویه کُنان ، موی پريشان ، دل بریان ، لب عطشان ، سوی عباس شتابان ، که عمو جان ، چه شود قطره آبی ، برسانی ، به لب سوختگان ، شیر دشت عربستان و وزیر شه خوب و پسر مظهر یزدان ، که بُدی ، که بُدی صاحب حلم و ادب و بیرق و سجاده و سیف و هشم اندر رقمش با لقب ماه بنی هاشم و عباس ، علمدار ، سپه دار ، جهانگیر و جهاندار ، قد علم کرده پس ِ مردی و مردانگی اش ، که عموی تو نمرده ، دهمت آب ، اگر آب بُوَد قیمت جانم ، حرمت ، حرمت ، قبله حاجات ما ، ذکر تو تسبیح و مناجات ما ، تاج شهیدان همه عالمی ، نجد علی ماه بنی هاشمی
سید و سالار سپاه حسین ، سید و سالار سپاه حسین ، داده سر و دست به راه حسین ، داده سر و دست به راه حسین
چار امامی که تو را دیده اند ، دست علم گیر ِ تو بوسیده اند ، طفل بُودی مادر والا گهر ، بُرد تو را محضر قدس پدر ، چشم خداوند چو دست تو دید ، بوسه زد و اشک ز چشمش چکید ، با لب آغشته به زهر جفا ، بوسه زده دست تو را مجتبی ، دید چو در کرب و بلا شاه دین ، دست تو اُفتاده به روی زمین ، خم شد و بنهاد سر دیده اش ، بوسه بزد با لب خشکیده اش ، حضرت سجاد همان دست پاک ، بوسه زد و کرد نهان زیر خاک


به سونی کارت بیست امتیاز گوگلی دهید :

 

نظرات کاربران :

 .... : سُلامعلیکم
واقعا معشر کِردی
از کوجِ ایهمه بحرطویل اَوُردی؟هَ؟


 ایرانی : ازدبستان بیاد دارم.که معلمی با ذوق برایمان بحر طویلی می خواند که اول ان چنین بود. یاددارم که چو من مدرسه میرفتم ومی خوردم از ان پسته وبادام به هر صبح و به هر شام که بابام به صد دام برای من خود کام فراهم بنمودی و....
لطفا اگر کامل انرا داشتید در سایت قرار دهید.


 برزنونی : بسیارمفید واموزنده بودازتون سپاسگذارم لطفا طنز هم بیشتر بزارین

 وهاب : آخر بديديم ما وبسايت به درد بخوري كه ازان ياد گرفتيم بنويسيم بحر طويلي و گل كرد ادبياتم و پاشيدم حروفي بر زير درخت ادب پارسي كه شايد رويد در مغزو شوم شاعرو شعر گويمو دوستان كنند كيف ولي حيف اينترنت در نوسان است و تر از خوشكيدن احساس به پايان برم اين بخش از بحر طويلم؛فل بداهه بود ببخشيد اگه بد است؛

جواب سوني کارت بيست : اين هم شعر في البداهه که از بنده در رفت :

گفتا بروم زير درخت صفر و يک ها و بچينم ميوه بحر طويل ها ، که (علي) علا حده شوم پز ز معاني بلند و دم دستي ، همه جوره پر ز مستي ، ولي حال ما را بس بگرفت و نگرفت و چلاند و پلقاند اين نت انتر ، که ضعيف است و چلاق است و به تندي الاغ است و چنان خارج باغ است و مدام مايه داغ است و پکت ها نرسند داخل نت ها و نبينيم به دل خوش وبکي خالي ز فيلتر ز کندي و قر و فر ، چه باک ملت ما را که سه هفته علاف شوت سوباساس ، نشيند به مکرر که ببيند صفحه وبگه ما را ، و شود روح چو ريحان ز نيوشيدن اين بحر درازا ، که طويل است و مطلا ، به حکمت ، شوخي و بس متلک ها ، که شود شاد دل خانم و آقا


 لیلا حیدری : ممنون،البته بنده دنبال بحر طویلی بودم که اولش هست:صنما لاله عذاری،به روش باد بهاری،به نگه آهوی چینی و به قد سرو خرامان و

 مسعود مهرابی : عنوان شعر؛
که هستی...!!؟
~~~~~~~~~~~
سرسفره ی سبز سخن عشق،غزلخوان و غزلنوشم و نوشم زشراب لب لعلت،
که شب شاعری و شعر و شعور با تو جنون خواهد و مستی،
عجب چله نشین کرد همه چلچله ها ،چرخ و فلک بر سر کویت !!، و ندید دیده در این دایره آن دیده که دل دید زدیدار تو آنشب که لب چشمه ی مهتاب نشستی!
همه ی هم همه و هو و هیاهوی هوایم توهستی،
وبا قامت قدقامت خود کرده قیامت،ز ازل خشت من آغشته به عشقت شده عشقی که نمودست مرا مست و دهم در ره عشقت همه ی هست و سرو دست،،که تو آیه ی نوری و همان عشق الستی،
پری زاده،پریوش،پریچهره، پریناز که باناز پر پرواز از آغاز گشودی چوپروانه در این خانه ی ویرانه که صد طعنه به میخانه بزد در ره مستی و سبب ساز شدی تا من مسکین به این سوز و گداز،راز و نیاز،زاریِ هنگام نماز سردهم آواز که چشم بر بدن بلبل بی جان و به باران و به بی برگیِ باغی که تَنَش در عطش رویش یک غنچه بخشکید و رُخش زردتر از فصل خزان است و خزان جای سرشک برگ بریزد به دامان ،ببستی ،،،
نبستی به دل،دل و ازاین باغ چوجَستی کمر عشق شکستی،،،
خدا خالق خلاق خلایق ،خودش نیز گواه است که این سینه ی بی کینه ی ما از غم عشقت شده بیتاب ،دریاب جنون را که چون قو بزنم ناله ز فرجام تو و عشق، چنانی که بسوزد همه هستی
رفیق! رفت رفیقت که رفاقت به زبان نیست ونیست رسم رفاقت که رخ از روی رفیقت بِکِشی،،تا که کُشی روح رفیقت،ونبند رشته ی زنجیر رفاقت،بسستی،
از آنشب که شدم عابد آن چشم سیاهی، که گاهی، به نگاهی خرید بنده ز چاهی،،، زغم دوری راهی ،کشدسینه بجای نفس آهی زفراقت ،و ای عشق،که بر ظلمت شبهای من زار چو ماهی!
تو پیمان من و دل ،که نپوییم ره عشق، به بر هم زدن چشم، شکستی
که هستی...!!؟
مسعود مهرابی


 فروغ : صنمی لاله عذاری،به روش بادبهاری،به نگه آهوی چینی وبه قدسروخرامان وبه رخ چون مه تابان ولبش لعل درخشان وزنخدان چونمکدان که ازاو وام کندماه وقمرنوروضیارا

 جواد : واقعاعالیه دست شما درد نکنه

 ایرانی : سلام و سپاس
لطفا از هدهد میرزا هم شعر بگذارید


 محسن : بسیار زیبا بود.سپاسگزارم


 honari : دمتون گرم خیلی خوب بود کار ما رو راحت کردید

 نادعلی نجفی : به نظر من خواندن بحرالطویل دل انسان رو پاک میکنه،واقعا عالیست

 علی رضا : بسیار عالی بود

 غلامرضا نوروزی زاده : بسیارعالی همتتان متعالی زیرپایتان همیشه قالی

 فریبا : خیلی جالب و جذاب بود افرین


 سبحان طلوعی : سلام.
ممنون خیلی جالب بود.لایک


 المیرا : عاللللی
فقط بنویسید که این شعر ها از کی هستند؟؟
با تشکر


 بنده خدا : عزیزان ممنون از زحماتتان بسیار زیبا بود لذت بردم فایل word یا pdf هم جهت دانلود در اختیار دوستان بگذارید و این بحر طویلها را به جای جوکهای بی معنی بر روی شبکه های اجتماعی گوشیها به اشتراک بگذارید عزیزان دست اندر کار یک سایت مخصوص بحر طویل تشکیل دهند و تمام حرفهای ها وآماتورها جهت ارایه مطالب خود و تبادل نظر و تجربه اندوزی در این سایت فعالیت نمایند

 حجت الله احمدیان : خیلی عالی بود از سال سوم دبیرستان دنبال بحر طویل بودم تا امشب.حدود ده سال.

 محسن نظری : حضرت عباس علیه السلام . بسیار عالی است

 امیر مهدی خانی .قزوین ... : خوب بود ....امید که موفق باشید..

 محمد رضا : عالیه دستتون درد نکنه

 محمد : خیلی عالی بود.ممنون

 سعید جون : دمش گرم و سرش نرم و روان پاک ودلش شاد


 من : فوق العاده

 امین داننده : دست شما درد نکنه. خیلی خوب بود. ولی شعر آخر که در مورد حضرت عباس (ع) گذاشتید فقط بند اولش بحر طویل است. بند دوم یه مثنویه


 وفا دهشالی : عزیزم سلام. از اینکه کار فرهنگی می کنید خوشحالم.اما ای کاش اشعاری رو که از وبلاگ ما (پایگاه اطلاع رسانی دهشال متحد ) در اینجا نقل کردید با ذکر منبع بود که ما هم دلخور نشیم.باقی بقایتان

 محمد رضا : دمت گرم داداش خيلي باحال بود


 اسماعیل یعقوبی : خیلی باحالن این شعر ها دمتون گرم

 مهدی : سلام بسیار عالی است. دستت گل

 پدرام اکابر : تشکر حالمون خوب شد ! چه شعرای طنزتون وچه مرثیه ها و مداحیاتون عالی بودن.

 باصری : ممنون بسیار عالی

 علوی : سلام.شعر های بسیار زیبایی بود .

 راستین : سلام شعرا عالي هستند...
دستت درد نکنه


 مریم ناز : خیـــــــــــــــلی قشنگ و بامزه بود.آخه طرز خوندن بحرطویل خیلی جالبه!!

 اسماعیلی : خیلی خیلی جالب بود وافعا روح ادم شاد میشود مخصوصا اتاق جادو

 ابراهیم : خيلي عالي بود ولي اگه ميشه شعرهاي بحرطويل کوتاه رو بذاريد توي مايه هاي شعرهاي آقاسي

 نقال نسترن محمودی نیا : درود.از کار زیبای
تان بسیار سپاسگزارم.


 حسین : خوب بود حال کردم ولی کاش درمورد امام زمان هم بزارید چون هرچی میگردم پیدا نمیکنم اگه کسی ادرس داره لطف کنه بزاره ممنون.

 کورش/شیرازی : سلام/کارتون عالیه که زبان وموسیقی قدیمی ایرانی رازنده میکنید

 کاترین : جالب ومفیدبود

 مجتبی : خیلی با حال بود

 وفا دهشالی : مرسي باز هم بزاريد ممنون مي شم

 شیما : عالی بود عالی

 فرشته ازبروجرد : سلام دوستان عزیز کسانی که به بحر طویل علاقه دارند می تونن کتاب هدهد میرزا رو بخونن چون تماما بحرطویله

 فرشته : بسیار خوب ودلنشینه

 مسعود از قم : بحرطويل رو خيلي دوست دارم
درود بر اديبان پارسي


 وحید : سلام. اینم بخونید. قشنگه:
صنمی لاله عذاری، به روش باد بهاری، به نگه آهوی چینی و به قد سرو خرامان و به رخ چون مه تابان و دهن غنچه ی خندان و لبش لعل بد خشان وزنخدان چو نمكدان كه ازو وام كند و مهر قمرنور ضیا را...


 طاقبستان/بیستون/بازارسنتی کرمانشاه : دستمریزاد.آرش از کرمانشاه مهد تاریخ وهنر

 حسین a : ممنون خیلی عالی بود

 الیاس : آقا جالب بودددددددددددددد عالییییییییییی بوددددددددددددددددددددددد

 کرمانشـــــــــــــــــــــــــــــــاه : بسيارعالي.ممنون...اميرعلي ازکرمانشـــــــــــــــــــــــــــــــاه

 ابوالفضل احسن زاده : خيلي عالي بود ممنون

 مکس : عاااااااااالي بود.مرسي

 مهدی مهدی زاده پرمکوهی : با تشکر از جمع اوری شعر های بحر طویل . تاریخچه شعر بحر طویل و اسم شعرا رو بنویسید ممنون میشم.

 یوسف : ماه مهر امدو شد مدرسه ها باز و به دو صد شوق حمید و تقی و احمد و مهناز همه با قهقهه و چهچهه

 امیرحسین : خیلی قشنگ بود مرسی


 علی : خیلی جالب بود :)

 محسن : جالب بود ممنونم

 امير قاسمي : عالي بود
به قمصر ميروم تا غم سرايد
ندانستم كه غم تا غمصر ايد


 علیزاد : بهتره کسانی که شعر نیمایی میسرایند همون نام بحر طویل روش بذارند و بجای زیرهم نوشتن پشت هم بنویسند تا راه برای نثرهای بی‌سروته دیگه با عناوین خودخواهانه‌ی سپید و آزاد و موج نو و ناب و پست مدرن و... باز نماند

 مهدی : ایول داری

 نجمه شريفي : واقعا عالي بود خيلي خوشم اومد .....

 سعيد عبداللهي : دمت گرم خيلي با حال بود مر30

 طاهره : خیلی باحال بود،وقتی از استادمون نمونشو شنیدم خیلی علاقه مند شدم تصمیم گرفتم از این به بعد تا میتونم بحر طویل بخونم،ازتون ممنونم

 امیرعلی : دمتون گرم خیلی حال کردم

 مریم : خیلی خیلی عالی بود . آفرین به این خلاقیت ...

 بیمان : دمتون گرم.حال کرديم.

 شهریار : خیلیییییییی جالب بود

 فاطمه : عالی بود من که لذت بردم ولی اگه میشه بیشتر از این بحر طویل بذارین.ممنون

 پریسا : خیلی شیرین و جذاب بود
ممنون


 ه : بهش علاقه دارم خيييييلي ممنوم

 نازنین کیانی : جالب بود ممنون از تلاشتون دربارهی موضوعات دیگم بنویسید
مرسسسسسسسسسسسسسی


 فرشید زرینی, 19 ساله : بسیار لذت بردم. متشکرم.
امیدوارم هم سن وسال های بیشتر شعر بخوانند تا بروند سراغ سایت های . . .


 امیر عباس : بسیار عالی بود

 مرضيه : بسيار عالي بود خدا قوت

 صادق : چه بگويم که نباشد به از اين قند در اين بحر و مفرح تر از اين طول و درازا به ميان کلماتت.

 نفيسه : فوق العاده بود...

 محمود : بابا عالي بود واقعا" دمتون

 سینا : همش خیلییییییییییییییییییی عالی بود ولی از حرف دل دختر خوشم نیومد چون خیلی لوس بود

 مهدی یار دارستانی : خیلی خوب بود . (این نوع شعر از طرف استادمان به من معرفی شد)

 پری : خدا قوت
عالی بود..


 علي : خيلي خوب بود مخصوصا اتاق جادو

 حسین شهبازی : پس منم خواندم از این شعرو به وجد امدم از شعر وندیدم غلطی در پس وپیشش به خدا راست می گم راست می گم راست می گم

 امین : عالیییییییی بود ممنونم بازم بذارید

 حشمت : بر سر آنم که درودي بفرستم بسوي روي پر از مهر شما

 بهاری : بسیار بسیار عالی

 سامان : خيلي خوب بودن.خسته نباشيد


 زهرا : خيلي عاليه...من طرفدار شديد بحر طويلم حاضر به همكاري با شما ام:
اين آدرس منه
پروانه دات سناتور


 حسین : عالی بود عالی


 مرتضی : بسیار عالیست دستت درست
www.1000omid.blogfa.com
با اشتیاق لینک شما را در وبلاگم قرار میدم


آرشيو ادامه اخبار

آخرين اخبار :

نام و نام خانوادگی :  
نظرات :

(حداکثر 700 کارکتر)

 
کارکتر تايپ شده :  
   

از تبليغات زير ديدن کنيد

اصفهان هاست ، ثبت و طراحی سايت

مظلومانه ، مداحی امام حسین ، قران ، سخنرانی ، اذان


Online User : 182

فروشگاه ساز

طراحی سایت

ثبت سایت

چراغ دفنی

چراغ دکوراتیو

طراحی فروشگاه اینترنتی در اصفهان

ارسال خبر از طريق ياهو مسنجر

  @ Yahoo.com

       


طراحی سایت اصفهان هاست

طراحی فروشگاه اینترنتی

طراحی سایت در اصفهان ، فروشگاه ساز ، طراحی سایت ارزان در اصفهان ، طراحی فروشگاه اینترنتی در اصفهان ، امکانات فروشگاه اینترنتی ، طراحی سایت اصفهان ارزان ، قیمت طراحی فروشگاه اینترنتی ، طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای ، طراحی سایت فروشگاه ، طراحی اختصاصی فروشگاه اینترنتی ، طراحی فروشگاه اینترنتی ارزان ، فروشگاه ساز فايل ، فروشگاه ساز فروش فایل ، نرم افزار فروشگاه ساز ، بهترین فروشگاه ساز ،فروشگاه ساز آنلاین ، ساخت سایت فروش کالا ، فروشگاه ساز حرفه ای ، فروشگاه ساز فارسی ، مقایسه فروشگاه ساز ، اسکریپت فروشگاه ساز فارسی ، طراحی فروشگاه اینترنتی ، فروشگاه ساز اینترنتی ، فروشگاه ساز رایگان ، فروشگاه ساز دیجی کالا ، طراحی وب سایت فروشگاه اینترنتی ، طراحی سایت فروشگاه اینترنتی ، فروشگاه ساز فایل ، خرید سایت فروشگاهی آماده ، فروشگاه ساز اینترنتی ارزان ، فروش فروشگاه اینترنتی آماده ، خرید سایت فروشگاه اینترنتی ، طراحی سایت فروشگاه اینترنتی در اصفهان ، شرکت طراحی سایت در اصفهان ، قیمت طراحی سایت اصفهان ، لیست شرکت های طراحی وب سایت در اصفهان ، سایت ساز اصفهان ،برنامه نویسی اصفهان ، طراحی وب اصفهان ، طراحی سایت شرکتی در اصفهان ، طراحی سایت خبری ، طراحی سایت خبرگزاری ، طراحی وب سایت خبری ، فروش سایت خبری ، امکانات سایت خبری ، طراحی پرتال خبری ، نمونه سایت خبری ، اصول طراحی سایت خبری ، پرتال خبرگزاری ، فونت فارسی ، جوک و لطیفه ، مداحی ، نوحه ، تاپ سایت تبلیغاتی رایگان ، طراحی فروشگاه اینترنتی در اصفهان ، امکانات فروشگاه اینترنتی ، طراحی سایت اصفهان ارزان ، قیمت طراحی فروشگاه اینترنتی ، طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای ، طراحی سایت فروشگاه ، طراحی اختصاصی فروشگاه اینترنتی ، طراحی فروشگاه اینترنتی ارزان ، فروشگاه ساز فايل ، فروشگاه ساز فروش فایل ، نرم افزار فروشگاه ساز ، بهترین فروشگاه ساز ،فروشگاه ساز آنلاین ، ساخت سایت فروش کالا ، فروشگاه ساز حرفه ای ، فروشگاه ساز فارسی ، مقایسه فروشگاه ساز ، اسکریپت فروشگاه ساز فارسی ، طراحی فروشگاه اینترنتی ، فروشگاه ساز اینترنتی ، فروشگاه ساز رایگان ، فروشگاه ساز دیجی کالا ، طراحی وب سایت فروشگاه اینترنتی ، طراحی سایت فروشگاه اینترنتی ، طراحی سایت در اصفهان ، طراحی سایت ارزان در اصفهان ، فروشگاه ساز فایل ، خرید سایت فروشگاهی آماده ، فروشگاه ساز اینترنتی ارزان ، فروش فروشگاه اینترنتی آماده ، خرید سایت فروشگاه اینترنتی ، طراحی سایت فروشگاه اینترنتی در اصفهان ، شرکت طراحی سایت در اصفهان ، قیمت طراحی سایت اصفهان ، لیست شرکت های طراحی وب سایت در اصفهان ، سایت ساز اصفهان ،برنامه نویسی اصفهان ، طراحی وب اصفهان ، طراحی سایت شرکتی در اصفهان ، طراحی سایت خبری ، طراحی سایت خبرگزاری ، طراحی وب سایت خبری ، فروش سایت خبری ، امکانات سایت خبری ، طراحی پرتال خبری ، نمونه سایت خبری ، اصول طراحی سایت خبری ، پرتال خبرگزاری ،